سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چهارده آسمان...


به نام خدای رحمن و رحیم


برادرم! مرا دریاب! 

(واگویه‏هاى سردار علقمه که بالهایش بر زمین افتاد)

برادرم! حسین! اى مولاى من! مرا اذن فرما. آهنگ میدان کرده‏ام. دیگر تاب شنیدن صوت اندوهگین فرزندان حرم را ندارم.

برادرم! اى پسر فاطمه! مرا اجازه فرما تا به سوى علقمه رهسپار شوم. نگاه کن، کودکان فریاد "العطش" غریبانه‏شان بر آسمان بلند است. نگاه کن! دل فرشتگان کهکشان از خشکى لبان دخترکان حرم، آتش گرفته است. این دل عباس است که مى‏جوشد. این غیرت حیدر است که در سینه‏اش مى‏خروشد. برادرم! مگذار این عقده بر دلم برجاى ماند. مگذار شرمنده روى زینب گردم. مگذار ناله‏هاى اهل حرم، بیش از این آتشم زند. بگذار راهى شوم. نگاه کن، این توشه من است. اشکى روان از گونه‏هایم و تیغى بران چون ذوالفقار پدر و سینه‏اى توفان زده از یاد مادر.

نگاه کن. شریعه را بسته‏اند. آب از جریان افتاده است. نه! این قلب عباس است که از تپش ایستاده است. برادرم. بگذار شرمنده روى اهل حرم نگردم.

دیگر طاقتم به سر آمده است. اذنم ده. به فرمان توام اى مولاى من! اگر دیگران به تو مولا مى‏گویند; تو هم مولاى منى هم برادرم. و اگر چنین است پس بگذار حق برادریمان را اداکنم. برادرم! دیروز آن دنیازده دون صفت، امان‏نامه براى خاندان بنى کلاب آورده بود. آن هنگام که امان نامه او دیدم، قلبم آتش گرفت. قلبى که جز شراره عشق تو در آن زبانه نمى‏کشد.

برادر جان! حسین! اى مولاى من! بگذار روانه شریعه شوم. مى‏خواهم آب بیاورم.

اى آب تو اینجا چه آرام نشسته‏اى، اى آب تا ابد از روى آسمان شرمنده‏اى.

اى آب چگونه از کنار خیام آل‏الله مى‏گذرى و قلب خسته آنان را مى‏درى.

اى آب تا ابد گریه کن، حسین تشنه است و فرزندانى که در اضطراب و واهمه‏اند و تنها امیدشان حسین است و عباس که آمده است تا آب بیاورد.

اى آب، چه گوارا بر دستان من مى‏غلتى. چه هوسناک بر کف دستانم بر من مى‏خندى.

نه! مباد که از تو بنوشم و حسین و فرزندانش نواى العطش گویند.

بریده باد دستانم اگر از تو بنوشم و حسین تشنه باشد.

خدایا! تو شاهد باش. این آب ارزانى فاطمه است. پس چه سان از فرزندان او دریغ مى‏کنند. مهریه‏اى را که در آفرینش زمین به نام فاطمه رقم خورده است.

خدایا تو شاهد باش. عباس از این آب ننوشید.

اى مشک خالى از آب، چه زیبا نجوایى دارد، صداى پر شدن تو. سریع‏تر خیام در انتظار تواند و چشم به راه من.

اى اسب تیزتر برو. چون ابر در آسمان، نگاه حسین به علقمه است. نمى‏دانم در دل او چه مى‏گذرد؟

خدایا! این لشکر چرا با ما آن مى‏کنند که با کفار حربى مى‏کنند؟!

خدایا! چون باران بر من سنگ فرود مى‏آید، تیر به سویم.

اگر نبود مشکى که بر دوشم نهاده‏اند و سقایت برترین بندگان آفرینش که بر عهده‏ام گذارده‏اند، مى‏نگریستند که عباس در برابرتان ایستاده است. منم! عباس!

فرزند همان مردى که در فراز و فرود شمشیرش دل کوه آب مى‏گشت. منم از تبار سلسله جبال غیرت و مردى. منم فرزند حیدر کرار! به آفریدگار سوگند! دست از حسین برنمى‏دارم. بیایید تا تیغ ذوالفقارم ارزانى‏تان باشد. بیایید تا نعره حیدرى‏ام صاعقه‏وار بر پیکرتان فرود آید.

و این دستم ارزانى حسین! و آن دستم ارزانى زینب! و چشمم ارزانى مادر! و این جسمم فداى دردانه پیامبر!

اما مشک را نزنید! بگذارید قطره‏اى به کام تشنه حسین برسد.

خدایا! ببین با فرزند مرتضى چه مى‏کنند. ببین دستى در بدن ندارم.

ببین با صورت بر زمین مى‏آیم. برادرم! مرا دریاب! حسینم!

عباس را کشتند. برادرم! بیا!

خدایا این قوم دل رقیه را شکستند. دل دخترکان حرم را و فرزندان پیام‏آور عشق را. خدایا! اینان دل زینب را آزردند. حسین چشم به راه من است. حسین جان! بیا! مرا کشتند.

-----------------

پ.ن.
دانلود «ای علمدار من»، مداحی حاج صادق آهنگران


[ سه شنبه 89/9/23 ] [ 11:39 عصر ] [ گویای خاموش ]
درباره وبلاگ

گویای خاموش
دو عالم آسمان را هفت خوانند... ولیکن آسمان من «دو هفت» است...
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 12
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 33571